زمان تقریبی مطالعه: 16 دقیقه

ابراهیم بن اغلب

اِبْراهیمِ بْنِ اَغْلَب، ابواسحاق ابراهیم بن اغلب بن سالم بن عَقال تمیمی ‌(د 196ق / 812 ک)، بنیان‌گذار سلسلۀ اغلبیان، نخستین خاندانی که در شمال افریقا دولتی تأسیس کردند.
ابراهیم ظاهراً تا 10 سالگی که پدرش اغلب بن سالم امیر افریقیه در جنگ با یکی از شورشیان به قتل رسید (150ق / 767م) در افریقیه می‌زیست (ابن عذاری، 1 / 64؛ دربارۀ سن ابراهیم در این هنگام، نک‍ ‍: ابن اثیر، 6 / 157). پس از آن به مصر رفت. در این زمان برخی از افراد آل مهلب (ﻫ م) که از روزگار ابومسلم در خراسان، رقیب عمدۀ اغلب به شمار می‌رفتند، امارت آن ناحیه را در دست گرفته بودند. ابراهیم در مصر پیش از آنکه درصدد به دست آوردن میراث سیاسی و نظامی ‌پدر برآید، به تحصیل دانش و به ویژه فقه پرداخت و در شمار شاگردان ممتاز لیث بن سعد الفقیه (د 179ق / 795م) درآمد، تا آنجا که وی کنیزی جَلاجِل نام را که سپس زیادة اللـه بن ابراهیم از او متولد شد به ابراهیم بخشید (ابن ابار، الحلة، 1 / 93؛ قس: ابن عذاری، 1 / 83، که به طور شگفتی روایت را قلب کرده است). دانسته نیست که ابراهیم در چه تاریخی به «جُند» مصر پیوست، اما بلاذری به نقل از احمد بن ناقد مولای بنی اغلب، از ابراهیم به عنوان یکی از بزرگان سپاه مصر یاد کرده که در یکی از آشوبهای آن روزگار دست داشت. وی با چند تن از یارانش به بیت‌المال هجوم برد و پس از آنکه فقط به ‌اندازۀ مقرری (احتمالاً عقب افتادۀ) خویش از آن برداشت، به زاب قیروان گریخت (به روایت یعقوبی، 2 / 414؛ از مصر اخراج شد؛ قس:EI2, III / 981؛ حاکم مهلبی مصر او را به زاب تبعید کرد) و گفته‌اند که بر سپاه این ناحیه سروری یافت (فتوح، 233). تناقضاتی که دربارۀ تاریخ این واقعه در منابع هست، تعیین تاریخ قطعی آن را دشوار ساخته است. بلاذری در یکجا ورود ابراهیم به زاب را مقارن حکومت هرثمة بن اعین بر مغرب (179ق) دانسته است (همانجا)، اما این معنی بعید به نظر می‌رسد، چه اولاً گفته‌اند که وقتی هرثمه از سوی‌ هارون الرشید برای سرکوب امیران گردنکش وارد مغرب شد، ابراهیم در زاب بود و برای جلب خشنودی نمایندۀ خلیفه هدایای بسیار به نزد او فرستاد تا حکومتش رسمیت یافت (ابن‌اثیر، 6 / 139؛ ابن‌تغری بردی، 2 / 89، 90). از آن گذشته بلاذری در جای دیگر (انساب، 3 / 137) و به تبع او طبری (8 / 199) از دخالت فعالانۀ امیر ابراهیم در قتل ادریس بن عبداللـه (مق‍ ‍175ق / 791م) سخن گفته‌اند. از سوی دیگر ابن ابار بر آن است که ابراهیم در روزگار حکومت فضل بن روح بن حاتم مهلبی بر افریقیه، به زاب رفت (الحلة، 1 / 93). ممکن است مراد ابن ابار، حکومت فضل بن روح بر زاب باشد که از سوی پدرش در آنجا امارت داشت. با توجه به این نکته که ابراهیم در قتل ادریس در 175ق دست داشت، احتمال قوی هست که مقارن خروج فضل از زاب، ابراهیم به قصد بغداد (174ق) به زاب رسیده و قدرتی یافته باشد که به طور ضمنی از سوی دستگاه خلافت مورد تأیید واقع گشته، زیرا در واقعۀ قتل ادریس از او به عنوان عامل ‌هارون بر منطقه یاد کرده‌اند که به دستور خلیفه مقدمات قتل ادریس را فراهم آورد. اگرچه گفته‌اند که ظهور ابن اغلب در حوادث افریقیه با خدمت او در سپاه بنی مهلب آغاز شد و به رغم بدسگالی فضل با ابراهیم (همانجا) در حملۀ علاءبن سعید برای سرکوب ابن جارود که بر فضل مهلبی شوریده بود شرکت جست (عبدالرزاق، 21)، ولی به نظر می‌رسد که او پس از ورود هرثمه به افریقیه به طور جدی و رسمی ‌در صحنۀ سیاسی و نظامی ‌ظاهر شده باشد. در آن روزگار به سبب آشوبهای مستمر در مغرب که به مرکزی برای فعالیتهای ضد عباسی خوارج بدل گشته بود، نیز کوششهای اعرابی چون فرزندان عبیدة بن عقبة بن نافع، و تمام بن تمیم و سلیمان بن حمید الغافقی و بسیاری دیگر که نیاکانشان در آغاز فتح مغرب توسط مسلمانان به آن سامان پای گذارده بودند و طبعاً خود را برای حکومت سزاوارتر از والیانی که از سوی خلیفۀ بغداد منصوب می‌شدند، می‌دانستند، و همچنین به سبب گسترش نفوذ ادریسیان در مغرب که خواستار تشکیل دولت علویان بودند، نزدیک بود که این منطقۀ مهم از زیر نفوذ سیاسی بغداد خارج گردد و والیانی که پی‌درپی از سوی خلفای عباسی مأمور استقرار نفوذ خلافت در آن سرزمین می‌شدند، نه تنها توفیق چندانی نمی‌یافتند، بلکه با شورشهای بزرگی که گاه موجب قتل خود آنان می‌شد، روبه‌رو می‌گشتند، چنانکه فضل ابن روح بن حاتم امیر مهلبی افریقیه جان بر سر حکومت خویش باخت و ‌هارون‌الرشید بلافاصله هرثمة بن اعین را برای فرونشاندن آتش شورش به مغرب گسیل داشت (179ق / 795م). هرثمه دو سال و نیم در آن دیار ماند و در 181ق از‌ هارون برای ادامۀ كار پوزش خواست .‌هارون نیز برادر رضاعی خود محمد بن مقاتل العَكّی را به حكومت افریقیه گمارد (ابن‌اثیر، 6 / 154، ابن‌عذاری، 1 / 80). ابن مقاتل در قلمرو خویش دست به ستمگری گشود و این امر باعث پدیدار شدن نارضایتی عمومی‌ و شورش در افریقیه شد. ظاهراً در همین روزگار بود كه راشد مولای ادریس و سرپرست ادریس بن ادریس كه كارش بالا گرفته بود، خواست افریقیه را تصرف كند. ابراهیم بن اغلب كه پیش از این نیز دشمنی خویش را با ادریسیان نمایانده بود، این بار دست به حیله گشود و با فریفتن یاران راشد آنان را به قتل وی واداشت. اگرچه ابن‌مقاتل در نزد خلیفه آن كار را به خود نسبت داد، ولی رئیس دیوان برید مغرب خلیفه را از حقیقت امر آگاهانید (ابن‌ابار، الحلة، 1 / 100؛ قس: ابن اثیر، 6 / 174؛ ناصری، 1 / 161، دربارۀ تاریخ مرگ یا قتل راشد). در 183ق / 799م نیز تمّام بن تمیم، حكمران تونس، از خاندان ملك بن زید منات كه پسرعموهای اغلبیان به شمار می‌رفتند (ابن ابار، الحلة، 1 / 91؛ EI2, III / 982) بر ابن مقاتل شورید و پس از درهم شكستن او قیروان را تصرف كرد (ابن اثیر، 6 / 154، 155). ابراهیم در این میان به مثابۀ یكی از رهبران با نفوذ منطقه، خاصه با تكیه بر نام پدر خویش كه یك چند در افریقیه حكومت داشت، می‌توانست از این نابسامانی بهره برگیرد، اما چون به پایداری توفیق احتمالی خویش یقین نداشت، به پشتیبانی از ابن مقاتل برخاست تا هم نیروی خود را به شورشیان بنمایاند و از وقایعی كه ممكن بود حكومت او را مورد تهدید قرار دهد، جلوگیری كند، و هم نظر خلیفه را كه هنوز طرفدار ابن مقاتل بود، به خود جلب كند تا مقدمه‌ای باشد برای كسب مشروعیتی از جانب خلافت برای حكومتی كه ‌اندیشه‌اش را در سر می‌پرورانید. البته دور نیست كه وی با این پشتیبانی درصدد تشدید نارضایتی مردم از ابن مقاتل و متوجه ساختن افكار عمومی ‌به خود بوده باشد. از این رو ابراهیم بلافاصله به قیروان تاخت. تمّام كه یارای مقاومت نمی‌دید، عقب نشست و ابراهیم وارد شهر شد (همو، 6 / 155؛ صفدی، 5 / 328). وی در خطبه‌ای كه در جامع شهر خواند، خواستار بازگشت ابن مقاتل و ادامۀ حكومت او شد (ابن عذاری، 1 / 81)، اما مردم ناخشنودی خود را ظاهر ساختند و بسیاری به نزد تمّام گریختند (همو، 1 / 82). تمّام بار دیگر قصد تصرف قیروان كرد و برای ایجاد اختلاف میان ابن مقاتل و ابراهیم، طی نامه‌ای كه به ابن مقاتل نوشت، ابراهیم را متهم ساخت كه در پی به دست آوردن حكومت افریقیه است و ابن مقاتل را وسیلۀ این كار قرار داده است، ولی ابن مقاتل توجهی نكرد و ابراهیم را به پیكار او گسیل داشت (ابن ابار، الحلة، 1 / 89، 90). ابراهیم نیز تمّام را شكست داد و سپس به تونس حمله كرد (184ق / 800م)، ولی سرانجام تمّام را امان داد و به قیروان برد (ابن عذاری، 1 / 83).
شكست تمّام و چیرگی ابن مقاتل، مردم را بیش از پیش ناخشنود ساخت، تا آنجا كه ابراهیم را كه اینك نفوذ و نیرویی بزرگ یافته بود واداشتند تا خلیفه را از این معنی آگاه كند و خود را نامزد حكومت افریقیه سازد (ابن‌اثیر، 6 / 155؛ ابن‌خلدون، 4 / 419). ابراهیم علاوه بر این كار، به خلیفه پیشنهاد كرد كه به جای 000‘100 دیناری كه هر ساله از مصر برای حكومت افریقیه می‌رسید 000‘40 دینار پیش نفرستند (ابن اثیر، 6 / 155؛ قس: یعقوبی، 2 / 412).‌هارون الرشید نیز پس از مشورت با هرثمة بن اعین كه ابراهیم را مردی باكفایت و خردمند و دیندار معرفی كرد، و شاید به عقیدۀ اصطخری برای مقابله با نفوذ روزافزون ادریسیان (ص 47)، به این پیشنهاد روی خوش نشان داد و ابراهیم را در محرم 184ق / فوریۀ 800م به حكومت افریقیه منصوب كرد (بلاذری، فتوح، 234؛ طبری، 8 / 272؛ ابن‌اثیر، 6 / 155). و به قولی حكومت را در خانوادۀ او موروثی ساخت (عبدالوهاب، 64). خلیفه سپس به ابن مقاتل نوشت كه رشتۀ كارها را به دست ابراهیم سپارد (العیون، 3 / 302؛ ابن تغری بردی، 2 / 110). براساس روایتی دیگر مردم افریقیه ابن مقاتل را بیرون راندند و ابراهیم را به حكومت برداشتند (خلیفة بن خیاط، 2 / 748). به این ترتیب ابراهیم حكومت افریقیه را در دست گرفت و ابن مقاتل به طرابلس رفت. وی در آنجا توسط داوود قیروانی كاتب خود، نامه‌ای از قول ‌هارون الرشید جعل كرد (ابن ابار، الحلة، 1 / 94) مبنی بر آنكه خلیفه مجدداً او را به حكومت افریقیه گمارده است، و خود به ابراهیم فرمان داد كه به زاب بازگردد و طی نامه‌ای از سهل بن حاجب تمیمی ‌خواست كه به نیابت از او رشتۀ كارها را در دست گیرد. ابراهیم نیز در اواسط ربیع‌الاول 184ق / آوریل 800م شهر را به قصد زاب ترك گفت، اما این خبر‌ هارون را خشمناك ساخت و رسول فرستاد و حكومت ابراهیم را بر افریقیه تأیید كرد ( العیون، 3 / 302، 303). ابراهیم در مقام حكومت افریقیه با دستگیری بسیاری از مخالفان و فرستادن آنان به نزد خلیفه (ابن‌اثیر، 6 / 156) كوشید تا آتش شورشهای داخلی را فرو نشاند و سلطه و نفوذ خلافت را در قلمرو خویش گسترش دهد. وی در اوایل حكومت خویش، در بیرون قیروان شهركی ساخت و قصر خویش را در آنجا برپای داشت و آنجا را عباسیه نام نهاد و بسیاری از بردگان سودانی را در آنجا به‌عنوان سپاه خصوصی خود به كار گمارد (بلاذری، همانجا؛ عبدالرزاق، 32). با اینهمه دولت او نیز از شورشهای مخالفان در امان نماند. در 186ق / 802م حمدیس (یا خریش: ابن ابار، الحلة، 1 / 104) بن عبدالرحمن كندی در تونس بر ابراهیم شورید. ابراهیم نیز سردار خود عمران بن مخلد یا مجالد (ابن‌اثیر، 6 / 156، 235؛ بلاذری، همانجا؛ ابن‌خلدون، 4 / 419) را به سركوب او فرستاد. ابن مخلد نیز حمدیس را درهم شكست و وارد تونس شد. در همین اوقات ابراهیم كه از نیروی روزافزون ادریس بن ادریس بیمناك شده بود، قصد او كرد، ولی به صلاحدید یارانش از آن عزم برگشت. شاید هواداری قبایل بزرگ بربر چون اوربة، زِناتَه، زراعه و مَكناسه از ادریس موجب شد كه ابراهیم از رویارویی مستقیم با او خودداری ورزد (همو، 4 / 26، 27). از این رو دست به حیله گشود و بهلول بن عبدالواحد المَدْغَری از نزدیكان و كارگزاران ادریس را با مال فریفت تا از ادریس جدا شد و به ابراهیم پیوست. این معنی باعث شد تا یاران ادریس از گرد او پراکنده شوند (ابن اثیر، 6 / 156). ادریس که خود را سخت در معرض تهدید می‌دید، نامه به ابراهیم نوشت و پس از یادآوری قرابتش با پیامبر اکرم (ص) از او خواست تا به اطاعتش گردن نهد یا دست از او بردارد (همانجا؛ ابن ابار، الحلة، 1 / 55). به این ترتیب میان ابراهیم و ادریس صلح شد و از آن پس اغلبیان با وجود اصرار خلفا از مقابلۀ مستقیم با ادریسیان خودداری می‌ورزیدند و به دفع الوقت می‌گذراندند (ابن خلدون، 4 / 27). در آن روزگار طرابلس یکی از پرآشوب‌ترین مناطق قلمرو ابراهیم به شمار می‌رفت و والیان متعددی که پی‌درپی مأمور حکومت آن دیار می‌شدند در خاموش ساختن آتش این آشوبها که به نظر می‌رسد بیش‌تر ناشی از اختلافات دیرینه میان قیسیان و یمنیان و دوری از مرکز حکومت بود، توفیق چندانی به دست نمی‌آوردند. در 188 یا 189ق / 804 یا 805م مردم طرابلس سفیان بن المضاء (قس: ابن خلدون، 4 / 420) را که برای چهارمین بار به حکومت آنجا منصوب شده بود، بیرون راندند و ابراهیم بن سفیان تمیمی‌ را به امارت برداشتند. با اینهمه میان اعراب منطقه نیز اختلاف افتاد و کار به جدال انجامید. ابراهیم بن اغلب با استفاده از موقعیت، از احمد بن اسماعیل امیر مصر مدد خواست و با سپاهی که او فرستاد سرانجام شورش را سرکوب کرد، ولی سران آن را مورد عفو قرار داد (همانجا؛ ابن تغری بردی، 2 / 125).
بزرگ‌ترین شورشی که بر ضد ابراهیم پدید آمد. از سوی عمران بن مخلد سردار ابراهیم بود. وی در 194 یا 195ق / 810 یا 811م به سبب افزایش نیرو و نفوذش، و بر اثر بی‌توجهی ابراهیم به او بهانه به دست آورد و دست به شورش زد و همراه با قریش ابن تونسی، میان قیروان و عباسیه اردو زد. ابراهیم در عباسیه موضع گرفت و در چند جنگ کاری از پیش نبرد. خاصه که گفته‌اند گروهی از سپاهیان که مقرری خود را طلب می‌کردند نیز به عمران پیوستند (بلاذری، همانجا). این جنگ و گریز حدود یک سال دوام یافت تا خلیفه مال به نزد ابراهیم فرستاد و او با پراکندن آن در میان سپاهِ دشمن آنان را از گرد عمران پراکند و باز بر قیروان چیره شد (ابن‌اثیر، 6 / 156، 157، 235، 236؛ ابن‌خلدون، 4 / 420؛ قس: ابن ابار، الحلة، 1 / 105). ابراهیم هنوز گرفتار پی‌آمدهای این شورش بود که طرابلس را مجدداً آشوب فرا گرفت. وی پسر خود عبداللـه را به امارت آنجا منصوب کرد (196ق)، ولی سپاه طرابلس او را در خانه‌اش به محاصره گرفت و وادار به خروج از شهر کرد. عبداللـه از طرابلس خارج شد و با بذل مال مردم را به گرد خویش فراهم آورد و با درهم شکستن شورشیان بر شهر مستولی شد، ولی چندان بر جای نماند، زیرا پدرش او را عزل کرد و سفیان بن المضاء را باز به حکومت آنجا گماشت. این بار بربرها سر به شورش برداشتند و سپاه دولتی را درهم شکستند و دیوارهای شهر را ویران ساختند. ابراهیم بن اغلب نیز مجدداً پسر خود عبداللـه را ظاهراً به صلاح‌دید و تشویق ابوسلیمان داوود کاتب که پس از ابن مقاتل به نزد ابراهیم آمده بود، با سپاه به طرابلس فرستاد (همو، اعتاب، 107). عبداللـه نیز بربرها را درهم شکست و وارد شهر شد. از آن سوی عبدالوهاب بن عبدالرحمن بن رستم برای مبارزه با اغلبیان، بربرها را گرد آورد و طرابلس را به محاصره گرفت. عبداللـه بن ابراهیم به مقابله برخاست، ولی چیزی نگذشت که ابراهیم بن اغلب درگذشت و عبداللـه به صلح گردن نهاد (ابن‌اثیر، 6 / 270؛ ابن‌خلدون، 4 / 421).
ابراهیم بن اغلب را پاره‌ای از مورخان به دانش و شعر و خوش سیرتی و شجاعت ستوده‌اند (ابن عذاری، 1 / 83؛ ابن ابار، الحلة، 1 / 93) و گفته‌اند افریقیه تا آن هنگام امیری عادل‌تر و سیاستمدارتر و مهربان‌تر از ابراهیم نداشت (صفدی، 5 / 327) و مغربیان او را دوست می‌داشتند (ذهبی، 9 / 129). با اینهمه شگفت است که گفته‌اند در شورش ابن مخلد، اهالی قیروان و بسیاری از شهرهای افریقیه به مخالفت با ابراهیم پرداختند (ابن اثیر، 6 / 156). این معنی شاید با نشانه‌هایی از خشونت که در وقایع زندگی او دیده می‌شود، بی‌ارتباط نباشد، چنانکه وقتی تونسیان بر او شوریدند، ابن مخلد را گفت تا هیچکس را زنده نگذارد، و گفته‌اند که وی نیز 000‘10 تن از شورشیان را از دم تیغ گذراند (همانجا). این خشونتها می‌بایست بیش‌تر ناشی از بی‌اعتمادی او نسبت به وفاداری مغربیان خاصه لشکریان محلی باشد که گاه و بیگاه با والیانی که از سوی بغداد تعیین می‌شدند، به مخالفت بر می‌خاستند. این بی‌اعتمادی که بعدها شدیدتر شد، باعث گشت که ابراهیم 000‘4 تن از زنگیان سودانی را به سپاهیگری بخواند و نگهبانی خاص خویش را بدانان بسپارد و آنان را در عباسیه جای دهد (عبدالوهاب، 3 / 291). گذشته از این، ابراهیم در روزگار حکومت خویش به اعراب افریقیه بیش از بربرها که رفته رفته به خطری دائمی ‌و جدی برای سلطۀ والیان عباسی بدل گشته بودند، توجه داشت و امتیازات متعددی چون اقطاع و بخششهای مالی را به اعراب اختصاص داده بود (عبدالوهاب، 3 / 252، به نقل از ابن ناجی). ابراهیم در حکومت خویش با آنکه به گونه‌ای نیمه مستقل فرمان می‌راند، خطبه به نام خلیفه بغداد کرده بود و در سکه‌ها علاوه بر نام خلیفه، نام خود و رئیس ضرابخانه را نیز ضرب می‌کرد و هر ساله مال به بغداد می‌فرستاد. حتی قاضی قیروان، ابوعبدالرحمن عبداللـه بن عمر ابن غانم بن شرحبیل (د 190ق / 806م) از یاران و شاگردان مالک بن انس را به فرمان ‌هارون الرشید منصوب کرده بود (ابن عیاض، 1 / 10؛ ابن دواداری، 6 / 24). ابراهیم در روزگار زمامداری خویش مساجد و مدارس و دواوین بسیار تأسیس کرد و تمدن افریقیه در عصر او شکوفا شد و علوم و ادبیات رونق گرفت (مدنی، 51). ظاهراً پس از بنای عباسیه بود که به گونۀ امیری مستقل، نمایندۀ شارلمانی پادشاه فرانسه را باشکوه بسیار به حضور پذیرفت و درخواست او را برای بازپس گرفتن بقایای پیکر یکی از قدیسان مسیحی به نام سن سیپ رین را که در افریقیه بود، اجابت کرد (ابن عامر، 119؛ مدنی، 51؛ بروکلمان، 160). از ابراهیم بن اغلب اشعاری نیز نقل شده است (ابن ابار، الحلة، 1 / 94، 96، 97).

مآخذ

ابن ابار، محمدبن عبداللـه، اعتاب الکتاب، به کوشش صالح الاشتر، دمشق، 1961م؛ همو، الحلة السیراء، به کوشش حسین مونس، قاهره، 1963م؛ ابن‌اثیر، علی بن محمد، الکامل، بیروت، 1402ق؛ ابن تغری بردی، یوسف، النجوم الزاهرة، قاهره، 1348- 1358ق؛ ابن خلدون، العبر؛ ابن دواداری، عبداللـه بن ایبک، کنزالدرر، به کوشش صلاح‌الدین منجد، قاهره، 1961م؛ ابن عامر، احمد، تونس عبر التّاریخ، تونس، 1373ق؛ ابن‌عذاری مراکشی، محمد، البیان المغرب، به کوشش راینهارت دوزی، لیدن، 1848-1851م؛ ابن‌عیاض، عیاض بن موسی، ترتیب المدارک و تقریب المسالک، بیروت، 1967م؛ اصطخری، ابراهیم بن محمد، مسالک و ممالک، به کوشش ایرج افشار، تهران، 1347ش؛ بروکلمان، کارل، تاریخ دول و ملل اسلامی، ترجمۀ‌ هادی جزایری، تهران، 1347ش؛ بلاذری، احمدبن یحیی، انساب الاشراف، به کوشش محمدباقر بهبودی، بیروت، 1977م؛ همو، فتوح البلدان، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1863م؛ خلیفة بن خیاط، تاریخ، به کوشش سهیل زکار، دمشق، 1968م؛ ذهبی، شمس‌الدین محمد، سیر اعلام النبلاء، به کوشش شعیب الارنووط، بیروت، 1401ق / 1981م؛ صفدی، خلیل بن ایبک، الوافی بالوفیات، به کوشش س. دیدرینگ، ویسبادن، 1970م؛ طبری، محمدبن جریر، تاریخ، به کوشش محمد ابوالفضل ابراهیم، بیروت، 1960- 1968م؛ عبدالرزاق، محمود اسماعیل، الاغالبة، مصر، 1972م؛ عبدالوهاب، حسن حسنی، ورقات عن الحضارة العربیة بافریقیة، تونس، 1972م؛ العیون و الحدائق، به کوشش یان دخویه، لیدن، 1869م؛ مالکی، عبداللـه بن محمد، ریاض النفوس، قاهره، 1951م؛ مدنی، احمد توفیق، المسلمون فی جزیرة صقلیة و جنوب ایطالیا، الجزائر، 1365ق؛ ناصری، احمدبن خالد، الاستقصاء، به کوشش جعفر الناصری و محمد الناصری، دارالبیضاء، 1954م؛ یعقوبی، احمدبن ابی یعقوب، تاریخ، بیروت، دارصادر؛ نیز: EI2.

آخرین نظرات
کلیه حقوق این تارنما متعلق به فرا دانشنامه ویکی بین است.